داستان عاشـــــقــانه ی کیارش با ساناز!!

آمار مطالب

کل مطالب : 161
کل نظرات : 78

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 61
باردید دیروز : 37
بازدید هفته : 205
بازدید ماه : 2229
بازدید سال : 2229
بازدید کلی : 147679

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم و آدرس tmasti.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 205
بازدید ماه : 2229
بازدید کل : 147679
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 78
تعداد آنلاین : 1



> به آساني صافكار ماشين خود باشيد

> قلم خش گير خودرو ( رنگ فابريك)

> لباس پتویی اسناگی | SNUGGIE

> اصلاح مردان میکروتاچ MICRO TOUCH

> قلم خش گیر اتومبیل

> قلم تشخیص رنگ کارشناس 2

> جديدترين قلم خشگير با ضمانت رنگ ثابت ( محصول كشور تايوان )

> رخت آویز جادویی واندر هنگر WONDER HANGER

> تست رنگ خودرو

> قلم خش گير خودرو هاي ايران خودرو و سايپا

> قلم تشخیص رنگ شدگی اتومبیل

> جنگجویان کوهستان - لینچان - دوبله

> پكيج طلائي خش گير خودرو ( كار پك اصلي )

> میز تیبل میت TABLE MATE

> رنده برقی کنوود انگلستان KENWOOD

> سوالات عمومی آزمون های استخدامی بانک‏،شهرداری،شرکت نفت و ... با پاسخنامه

> گردگیر دستی گوداستر | GO DUSTER

> پمپ باد همراه اتومبيل ( 4 كاره )

> مودم پر سرعت همراه 3G

> تلویزیون دیجیتال بروی کامپیوتر و لپ تاپ

تبلیغات
نویسنده : ترنم
تاریخ : سه شنبه 4 بهمن 1390
نظرات

این دو فرد عاشق یه چند سالی بود که با هم دوست بودنند و خیلی هم دیگرو دوست داشتند اینا خیلی کم همدیگرو می دیدند چون مادر پدر دختره خیلی بهش گیر می دادند و خیلی بهش حساس بودند و نمیذاشتند زیاد بره بیرون . یک روز پدر دختره می فهمه که دخترش (ساناز) دوست پسر داره و گوشیشو ازش می گیره یه چند روزی هم از خونه نمی زاره بره بیرون . دوست پسرساناز (کیارش) می بینه که گوشی ساناز چند روزیه که خاموشه و خبری ازش نیست کیارش دیونه می شه نمی دونه چی کار کنه بعد به ذهنش می زنه ومیگه برم جلوی مدرسه شاید بتونم ببینمش ودلیل رو ازش بپرسم ولی هر وقت می رفت جلوی مدرسه می دید که ساناز زودتر زنگشون خرده و پدرش اومده دنبالش رفته تا یه روزی زود تر میره و می بینه ساناز جلوی در مدرسه وایستاده و منتظر باباشه میره نزدیک که باهاش صحبت کنه از این طرف شانس بد پسره بابای دختره می یاد و ساناز سوار ماشین میشه و میره کیارش تا یک ماه نتونست ببینتش تا یک روز ساناز کلاس تقویتی تو مدرسه داشت که کیارش رفت دید که ساناز با دوستاش داره میره ساندویچی وبرای ناهارشون ساندویچ بگیرن وقتی که ساناز وارد ساندویچی شد کیارش هم رفت تو ساناز وقتی کیارشو دید زبونش بند اومد وجریان رو واسه کیارش تعریف کرد و گفت:((کیارش بابام همه چیزو فهمیده و گوشیمو گرفته و سیم کارتو دار آورده به خدا من تو این چند ماه می خواستم بهت زنگ بزنم وبگم ولی نمی تونستم . تو اگه بتونی یه سیم کارت بدی خوب میشه چون بابام سیم کارتمو گرفته من هم نمی تونم برم سیم کارت بگیرم  ))بعد پسره کیارش خیالش راحت می شه و می ره براش یه سیم کارت می خره بعد دو سه روز بعد وقتی که کیارش با خواهرش تو خیابون می گشت یک دفعه سانازو با, باباش, مامانش, وبرادر کوچیکش رو می بینه و چشش تو چش ساناز می یفته ساناز یه لبخند بهش می زنه و کیارش به خواهرش می گه بیا بریم من سیم کارتو به ساناز بدم بریم خواهرش می گه دیونه شدی می خوای پیش بابا مامانش بدی ؟مگه مغز خر خوردی ؟ سیم کارتو بده من یه طوری خودم می دم اون موقع ساناز خواهر کیارشو می شناخت و به طور دوستانه می ره به طرف ساناز و باهاش احوال پرسی می کنه و به طوری که بابا و مامان ساناز نفهمه سیم کار تو بهش می ده بعدچند ساعت بعد ساناز به کیارش زنگ می زنه و


 طوری که بابا و مامان ساناز نفهمه سیم کار تو بهش می ده بعدچند ساعت ساناز به کیارش زنگ می زنه وبا کیارش یه  ساعتی صحبت میکنه وبه کیارش می گه گلم امکان داره من فردا یا پس فردا برم خونه ی دایم بعد از اونجا بهت زنگ می زنم که بریم بیرون . بعد 2روز بعد ساناز به کیارش زنگ می زنه و می گه من خونه ی داییم هستم  من با دختر داییم به هوای جزوه دادن به دوستش میایم با ماشین دنبالت تو بیا تو خیابون .... کنار....واستا تا بیاییم برت داریم .کیارش باخوشحالی میره وحاضر میشه ومیره سره قرار بعد یه چند دقیقه ی  ساناز با دختر دایش میان دنبالش و میرن یه کافی شاپ پس از نیم ساعت پدر ساناز به دختر دایی ساناز زنگ می زنه و میگه کجا هستین زود بیایین خونه که باهاتون کار دارم ساناز با کیارش هنوز صحبتاشون تموم نشده بود که زود پاشدن و رفتن کیارش وسانازاز شانس بعدی که داشتن خیلی ناراحت بودن   خلاصه ساناز با دختر داییش میرن خونه کیارش هم باناراحتی میره خونه بعد یک ساعتی ساناز زنگ میزنه و به کیارش میگه:((بابام شک کرده بود کم مونده بود از بیرون رفتنم مهروم بشم ولی خطر رفع شد.بازم ماباید خیلی مراقب باشیم چون اگه بابام بفهمه برای هر دومون خطر ناکه))کیارش هم میگه باشه ولی تو باید مراقب باشی بابات از سیم کارت باخبر نشه چون اون از همه مهم تره .

فردای اون روز ساناز گو شیشو تو خونه جا میزاره ومیره بیرون وقتی میاد گوشیشو برداره می بینه سیم کارت تو گوشی نیست گوشی هم قفل شده ومیره پیش باباش میگه بابا سیم کارت ماله دوستم نگاره دیروز که گوشمو برده بودم مدرسه نگار سیم کارتو انداخت رو گوشی من بعد یادش رفته بود برداره مونده منم متوجه نشده بودم آوردم دیدم سیم کارت مونده رو گوشیم باباش که فهمید دروغ و شماره های گوشی رو برداشته بود خودشو میزنه اون راه و میگه این سیم کارتو از هر کسی گرفتی برو بده به خودش .

کیارش هم از این طرف هی زنگ میزنه و می بینه در دست راءس نیست دلش شور میزنه و نگران میشه تو این لحظه ساناز زنگ میزنه و قضیه رو واسه کیارش تعریف می کنه.

کیارش  به ساناز می گه :((ساناز باید ببینمت و یه سیم کارت دیگه بهت دم 100%بابات شماره سیم کارت برداشته ,بهتم یه کادو گرفتم اونم بهت بدم.))سانازم قبول میکنه وبعدفردای اون روزمیره خونه ی دختر دایش وقتی که ساناز می خواست به کیارش زنگ بزنه قبل ساناز بابای ساناز به کیارش زنگ میزنه !ببعد هرچی از دهنش در میاد به کیارش میگه و تهدیدش میکنه ومیگه اگه یک بار دیگه با ساناز زنگ بزنی من می دونم باتو چیکار کنم امروزم سیم کارتو از ساناز می گیرم و می دمت دست پلیس خلاصه کیارش از ترسش نمی دونه چیکار کنه و به ساناز  زنگ میزنه و داستان رو تعریف میکنه و میگه سیم کارتو بشکونش امروز آخرین روز ماست مثل اینکه قسمت نیست ما همدیگرو ببینیم  . سانازم با استرسی که داشت  با نارحتی فراوان سیم کارتو میشکونه و با گوشی دختر داییش زنگ میزنه و آخرین هر فاشونو بهم میزنن .

 

کیارش از این بر ناراحت وبا گریه صحبت میکنه از این برم ساناز

 

کیارش :((ساناز ناراحت نباش انشاالله درست میشه هر طور که شده ما بهم می رسیم من هرطوری که شده تسلیم نمی شم وواجبم باشه میام بابات صحبت می کنم ))

ساناز:(( نه کیارش وضع رو از این که هست بدتر نکن ما بهم نمی رسیم منو از ذهنت پاک کن  من لایق تونیستم ما خیلی سعی کردیم به هم برسیم ولی نشد ولی اینو بدون هرگز از یادم نمری ودوست دارم))

کیارش :((نه سانازمن ولت نمی کنم چرا نمی فهمی من دوست دارم عاشقتم نه من ولت نمی کنم))

ساناز:((کیارش بابام اومد دنبالم خدا حافظ ))وبدونه این که کیارش خداحافظی کنه تلفنوقطع میکنه

نویسنده:هومن

hooman_sj@yahoo.com


عاشقانه هايم را از پوست شفاف تو مي گيرم عاشقانه هايم را از پوست شفاف تو مي گيرم
تعداد بازدید از این مطلب: 131
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم. دکتر علی شریعتی بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم ولي پسر هستم دوستان


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود